منوی اصلی |
 |
|
|
نویسندگان |
 |
|
|
آرشیو موضوعی |
 |
|
|
لینک دوستان |
 |
|
تبادل
لینک هوشمند

برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
متین زواری
و آدرس
matinzavary.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
|
آمار بازدید |
 |
|
» تعداد بازديدها:
» کاربر: Admin
|
|
آرشیو ماهانه |
 |
|
|
پیوند های روزانه |
 |
|
|
لوگوی ما |
 |
|
|
لوگوی دوستان |
 |
|
|
بر چسب ها |
 |
|
داستان , عکس , ابشار , متین زواری , مگان , ماشینها , ایمن , درخواست اهنگ , طبیعت , بهترینها , اس ام اس عاشقانه , محسن لرستانی , ماشین , موهاوی , حمید زواری ,
|
|
خنده دار ترین ها!!!!!! |
 |
سه شنبه 19 دی 1391 |
 |
|
 |
|
سلام. چند روز پیش یکی از بچه ها یه مطلبی برام فور وارد کرد که خوندمش زلزله ای شد و چهار ستون بدنم رو فرو ریخت. ممنون میشم اگه اندکی از وقت مبارک رو برای ارسال نظر تلف کنید. چقدر خنده داره که یک ساعت عبادت به درگاه الهی دیر و طاقت فرسا میگذره ولی 60 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد میگذه! چقدر خنده داره که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یه ساعت فیلم دیدن به سرعت میگذره! چقدر خنده داره که وقتی میخواهیم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر میکنیم چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم اما وقتی که میخواهیم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!چقدر خنده داره که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمان به وقت اضافه میکشه لذت میبریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی گنجیم اما وقتی که مراسم دعا و خطابه و نیایش طولانی تر از حدش میشه شکایت میکنیم و ازرده خاطر میشیم! چقدر خنده داره که خوندن یه صفحه و یا بخشی از قران سخته اما خوندن 100 صفحه از پر فروش ترین کتاب زمان دنیا اسونه! چقدر خنده داره که شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور میکنیم اما سخنان خداوند در قران رو به سختی باور میکنیم! چقدر خنده داره که وقتی جوک رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال میکنید به سرعت اتیشی که در جنگل انداخته میشود همه جا را فرا میگیرد اما وقتی که سخن و پیام الهی رو میشنوید دو برابر در مورد گفتن و یا نگفتن اون فکر میکنید! خنده داره. اینطور نیست؟!!!! دارید میخندید؟ دارید فکر میکنید؟ این حرفا رو به گوش بقیه هم بزنید و از خداوند سپاس گذار باشید که او خدای بخشنده و مهربان است. خنده داره؟..... تاسف اوره!!
:: برچسبها:
عبادت,
خنده داره,
,
,
,
|
نوشته شده توسط متین زواری در
ساعت 1:14 قبل از ظهر |
|
دانشگاهی ها... |
 |
دو شنبه 18 دی 1391 |
 |
|
 |
|
نمیدونم اینا چه فکری میکنن با خودشون بعضی از ان دانشگاهی ها رو میگم فکر میکنن بالا تر از ما میتونن فکر بکنن اما این ارزو رو توی گورشون میکنن...
:: برچسبها:
سنجش,
دانشگاهی,
|
نوشته شده توسط متین زواری در
ساعت 8:30 بعد از ظهر |
|
عشق همه چیز |
 |
دو شنبه 18 دی 1391 |
 |
|
 |
|
خانمی 3 پیرمرد جلوی درب خانه اش دید. -شما را نمیشناسم ولی اگر گرسنه هستید بفرمایید داخل. -اگر همسرتان خانه نیستند،می ایستیم تا ایشان بیایند. همسرش بعد از شنیدن ماجرا گفت:برو داخل دعوتشان کن. بعد از دعوت یکی از انها گفت:ما هر سه با هم وارد نمیشویم. خانم پرسید:چرا؟ یکی از انها در پاسخ گفت:من ثروتم،ان یکی موفقیت،و دیگری عشق است. حال با همسرتان تصمیم بگیرید کداممان وارد خانه شود؟ بعد از شنیدن،شوهرش گفت:ثروت را به داخل دعوت کن.شاید خانمان کمی با رونق شود. همسرش در پاسخ گفت:چرا موفقیت نه؟ عروسشان که به صحبت این دو گوش میداد گفت؟چرا عشق نه؟ خانمان مملو از عشق و محبت میشود. شوهرش گفت: برو و از عشق دعوت کن به داخل بیاید، خانم به خارج از خانه رفت و از عشق دعوت کرد امشب مهمان انها باشد 2 نفر دیگر نیز به دنبال عشق به راه افتادند. خانم با تعجب گفت: من فقط عشق را دعوت کردم! یکی از انها در پاسخ گفت: اگر ثروت و یا موفقیت را دعوت میکردید،2 نفر دیگرمان اینجا میماند، ولی هر جا عشق برود، ما هم او را دنبال میکنم. هر جا عشق باشد موفقیت و ثروت هم هست!!!
:: موضوعات مرتبط:
داستان زیبا،
،
:: برچسبها:
عشق,
موفقیت,
ثروت,
|
نوشته شده توسط متین زواری در
ساعت 5:13 بعد از ظهر |
|
خدا شما را رحمت کنه دایی جمشید جون |
 |
دو شنبه 18 دی 1391 |
 |
|
 |
|
حضور ارامت در کنارم نیست،ولی رویای مهربانیهایت مهمان همیشگی قلب من است..... دلم براتون خیلی تنگ شده.....
:: برچسبها:
جمشید نیکخواه,
|
نوشته شده توسط متین زواری در
ساعت 2:6 بعد از ظهر |
|
شایعه.. |
 |
دو شنبه 18 دی 1391 |
 |
|
 |
|
شایعه:زنی *شایعه ای* درباره ی همسایه اش را مدام تکرار کرد.در عرض چند روز،همه محل داستان را فهمیدند،شخصی که داستان درباره ی او بود عمیقا ازرده و دلخور شد. بعدا ،زنی که شایعه را پخش کرده بود متوجه شد که کاملااشتباه میکرده،او خیلی ناراحت شد و نزد خردمندی پیر رفت و پرسید: برای جبران اشتباهش چه میتواند بکند. پیر خردمند گفت:به فروشگاهی برو و مرغی بخر و ان را بکش. سر راه که به خانه می ایی پرهایش را بکن و یکی یکی در راه بریز.)) زن اگر چه تعجب کرد،انچه را به او گفته انجام داد. روز بعد،مرد خردمند گفت:اکنون برو و همه پرهایی را که دیروز ریخته بودی را جمع کن و برای من بیاور. زن،در همان مسیر،به راه افتاد،اما با ناامیدی دریافت که باد همه پرها را با خود برده،پس از ساعتها جستوجو،با تنها سه پر در دست بازگشت خردمند پیر گفت:میبینی؟ انداختن انها اسان اما بازگرداندنشان غیر ممکن است. *شایعه* نیز چنین است. پراکندش کاری ندارد،اما به محض اینکه چنین کردی دیگر هرگز نمیتوانی کاملا ان را جبران کنی..
:: موضوعات مرتبط:
داستان زیبا،
،
:: برچسبها:
شایعه و تهمت گناهان کبیره,
|
نوشته شده توسط متین زواری در
ساعت 1:39 بعد از ظهر |
|
صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد
|