تو هم

منوی اصلی


نویسندگان


آرشیو موضوعی

داستان زیبا

دانلود موسیقی جدید

بخش موبایل

بخش کامپیوتر

کد پیشواز

تصاویر

درباره مدیر وبلاگ

طالع بینی

اس ام اس

لینک دوستان

ابزار وبلاگ

خرید لایسنس نود32

عسلی

بیا تو

دانلود بیت رایگان

دمت گرم

سایت تفریحی سرگرمی فوق العاده

چت روم پی ام سی

جم لینک | تبادل لینک رایگان

از اون حرفا

کامیاران کامپیوتر

کسب درآمد اينترنتي ويژه ايرانيان خارج از کشور و ديگر کشورها

ساخت چتروم با دامنه اختصاصی رایگان

e6q+

ourmania

اخبار ایران و جهان

داداش رسول

وسعت اسمان دلتنگی

ندا

تارا

ايران هتل آنلاين

مجله تکنولوژی رپرو

ارنا لایف

طنز

دلگیری(گله)

ردیاب جی پی اس ماشین

ارم زوتی z300

جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان متین زواری و آدرس matinzavary.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





قالب بلاگفا

آمار بازدید

» تعداد بازديدها:
» کاربر: Admin

آرشیو ماهانه


پیوند های روزانه


لوگوی ما

متین زواری


لوگوی دوستان


بر چسب ها




تو هم

پنج شنبه 21 دی 1391

این داستان رو دوستم برام تعریف کرده و قسم می‌خورد که واقعیه:دوستم تعریف می‌کرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت؛ جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!

 

این‌طوری تعریف می‌کنه: من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی، ٢٠ کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هر کاری کردم روشن نمیشد.

 

وسط جنگل، داره شب میشه، نم بارون هم گرفت. اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه می‌بینم، نه از موتور ماشین سر در می‌ارم!

 

راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم. دیگه بارون حسابی تند شده بود.

 

با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام و بی‌صدا بغل دستم وایساد. من هم بی‌معطلی پریدم توش.

 

این قدر خیس شده بودم که به فکر این که توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم. وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر، دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!!!

 

خیلی ترسیدم. داشتم به خودم می‌اومدم که ماشین یهو همون طور بی‌صداراه افتاد.

 

هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعد و برق دیدم یه پیچ جلومونه!

 

تمام تنم یخ کرده بود. نمی‌تونستم حتی جیغ بکشم. ماشین هم همین طور داشت می‌رفت طرف دره.

 

تو لحظه‌های آخر خودم رو به خدا این قدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم.

 

تو لحظه‌های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده.

 

نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه می‌رفت، یه دست می‌اومد و فرمون رو می‌پیچوند.

 

از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. در رو باز کردم و خودم رو انداختم بیرون. این قدر تند می‌دویدم که هوا کم آورده بودم.

 

دویدم به سمت آبادی که نور ازش می‌اومد. رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین، بعد از این که به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم.

 

وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند، یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفر خیس اومدن تو، یکیشون داد زد: ممد نیگا! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشینو هل می‎دادیم سوار ماشین ما شده بود.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: داستان زیبا، ،
:: برچسب‌ها: تو هم,

نوشته شده توسط متین زواری در ساعت 5:26 بعد از ظهر



درباره



به وبلاگ من خوش آمدید عزیزان
matinzavary@yahoo.com


مطالب پیشین

دانلود LINE: Free Calls & Messages 5.4.0 – تماس و پیامک رایگان ا
دانلود آهنگ جدید آرمین 2AFM به نام آروم یواش
دانلود Telegram 3.1.3 – مسنجر پرطرفدار تلگرام اندروید ! آپدیت
متین
کیومرث
جن!!!!!!!!!
matin
matin
داداشم مرصاد
دانلود اهنگ جاستینا به نام قدم به قدم
دانلود آهنگ محسن لرستانی به نام هم نفس
دانلود اهنگ جدید امید جهان به نام سهیلو
دانلود اهنگ جدید شادمهر عقیلی وابی به نام رویای ما
دانلود اهنگ یاواش یری از رحیم شهریاری
پورشه
دکتر کپی
هایلوکس ماشینی ایمن
تصادف یک پراید با موهاوی در جاده مشهد فریمان
تبلیغاتی
سینما




Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by matinzavary